نگاهى از زاويه ديگر
نگاهى از زاويه ديگر
نگاهى از زاويه ديگر
نويسنده:سيد مرتضى مفيدنژاد
انقلاب اسلامى ايران و نظريههاى انقلاب
زمانى که انديشه حکماى باستان يونان را مورد مداقه و بازبينى قرار مىدهيم به اين مسئله پى مىبريم که از ابتداى تاريخ تا کنون انسانها به نوعى قصد داشتهاند تا با کند و کاو و جستجو در علل وشرايط اتفاقات گوناگون جوامع بشرى به عرصهاى دست يابند که طى آن ريشههاى شورش واعتراض انسان را به وضعيت سياسي، فرهنگي،اقتصادى و ... حاکم برجامعه بيابند. لذاست که اين توجه اهميت بيش از پيش اين بحث را نشان مىدهد. بهطور مثال ارسطو بهعنوان يکى از چهرههاى شاخص ادبيات کلاسيک انقلاب، علت اصلى وقوع دگرگونى را در بىعدالتى جستجو مىکند. به اعتقاد او در جستجو و دستيابى به عدالت است که انسانها دست به انقلاب مىزنند. وى در اين باره در کتاب “ سياست” تصريح مىکند:
“ علت انقلاب نابرابرى است. مراد از نابرابرى آن است که يا افرادى نابرابر را همه به يک چشم بنگرند و يا آنکه ميان افراد برابر تبعيض روا دارند... آرزوى برابرى هميشه سرچشمه انقلاب بوده است .” البته او علاوه بر بىعدالتى ،منفعت طلبي، افراط قدرت يا نفوذ بيش از اندازه يک فرد يا گروه ناسازگار نژادي، جداسازى سرزمينهاى يک شهر از آن و... را به نوعى عامل موثر در انقلاب مىداند.
اين سير انديشه همين طور روند خود را ادامه مىدهد و باز هم در قرون بعد نظريه پردازان معروف علم سياست هر يک بنابر زمينه اجتماعى و آبشخور فکرىشان به تجزيه و تحليل انقلاب و علل وقوع آن مىپردازند. در همين راستا شايد بتوان گفت که تئورىها و اعتقادات مارکس را مىتوان به نوعى از جمله نظرياتى دانست که علىرغم ضعفهايى که داشت چندين سال بعد بسيارى از جوامع را دچار تحولات انقلابى کرد . البته افرادى که بعد از مارکس ظهور کردند و به نوعى انديشههاى او را مورد تفسير قرار دادند نيز جزء عوامل موثر اين جريان محسوب مىشوند . مارکس در چارچوب تحليلى ماترياليستى خود تاريخ انقلاب را محصول برآيند و نتيجه نهايى تضاد طبقاتى منبعث از مالکيت ابزار توليد در هر عصر مىداند که در آن صاحبان ابزار توليد طبقه استثمار و طبقه فاقد ابزار توليد که زير دست و براى طبقه نخست کار مىکنند طبقه استثمار شده است. تضاد بين اين دو طبقه است که ادوار تاريخ را رقم مىزند و در اين روند اين انقلاب پايان هر عصر است که صفحات تاريخ را براى ورود به دوره جديد ورق مىزند. انقلاب در واقع وجه مثبت مبارزات طبقاتى است . در عصر حاضر يعنى دوران بورژوايى ،تضاد طبقاتى به مراتب ساده شده است و در نتيجه جامعه بيش از پيش به دو اردوگاه متخاصم به دو طبقه بزرگ رويارويى يکديگر يعنى بورژوازى و پرولتاريا تقسيم شده است. در آخرين انقلاب از سلسله انقلابهاى سياسى اجتماعى تاريخ اين پرولتاريا است که با رهبرى جنبش کارگرى اکثريت عظيم کارگران را عليه اقليت سرمايهداران هدايت کرده و انقلاب پرولتاريا را به پيروزى خواهد رساند و در اين آخرين مراحل عصر جديد بورژوازى با دستان خود گورکنانش را مىپرورد. انقلاب طبقه کارگر امرى گريزناپذير است که در آن پيروزى پرولتاريا و سقوط بورژوازى قطعى است. نظريه مارکس اگر چه بعدها بهطور کامل نقض شد و ساختار آن موردنقد جدى انديشمندان سياسى و اجتماعى قرار گرفت لکن جزءنظريههاى کلاسيک مشهور در باب انقلاب به شمار مىرود.
ظهور نظريات مدرن
1- رهيافت جامعهشناختى
چارلمز جانسون يکى از نظريهپردازان شاخص اين رهيافت است که به ارائه نظريه سيستميک در باب انقلاب مىپردازد . او نيز با مبنا قرار دادن بحث تعادل اجتماعى علت انقلاب در هر جامعه را بهعنوان يک نظام يا سيستم را بروز ناکارآيى و رشد آن تا مرز يک ناکارآيى مرکب و چند جانبه در آن جامعه مىداند. در صورت رسيدن ناکارآيى در نظام به يک چنين سطحى و ترکيب آن با اصلاح ناپذير بودن نخبگان حاکم که از تطبيق خود با شرايط جديد وانجام اصلاحات براى همراهى روند تحول عاجزند جامعه به سوى انقلاب خواهد رفت. خصوصا اينکه عوامل شتابزايى هم بدان افزوده شود و نقش جرقه را انبار را باروت را ايفا نمايد که در اين حالت انفجار انقلاب قطعى خواهد بود . نيل اسملسر، باب حسبوپ و هاکوپيان از جمله نظريهپردازان وپژوهشگرانى هستند که در اين گروه جاى مىگيرند.2- رهيافت اقتصادي
در رهيافت اقتصادى رشد وتوسعه اقتصادى شتابان بهعنوان عامل اصلى انقلاب شناخته مىشود. به اعتقاد اولسون بهعنوان يکى از مهمترين نظريهپردازان اقتصاددان اين رهيافت برخلاف تصور رايج توسعه اقتصادى نه به يک ثبات سياسى و يا دموکراسى آرام وبدون خشونت بلکه به انقلاب وبىثباتى مىانجامد . اين بدين علت است که رشد وتوسعه اقتصادى شتابان مجموعهاى ازتحولات بنيادين را پديد مىآورد که برآيند آنها بىثباتى وانقلاب است . از جمله تحولات بنيادين پديد آمدن مجموعهاى از افراد بىطبقه است که به دليل عدم تعلق، وابستگى و پيوند با طبقات موجود ، تبديل به طبقه انقلابى مىشوند . ثروتمندان و فقراى جديد محصول ديگر رشد وتوسعه اقتصادى شتابان است که هر دو اين گروهها يا طبقات جديد نيز به دليل بحران هويت وعدم اعتماد به آينده انقلابى مىگردند. به دليل وابستگى تنگاتنگ نظامهاى اقتصادي، اجتماعى وسياسى جوامع انسانى به يکديگر تحول شتابان در يکى بهطور طبيعى تحولات مشابهى در سايرين را ايجاب مىکند. قطعا قدرت يافتگان جديداقتصادى درصدد کسب قدرت اجتماعى و خصوصا سياسى نيز برمىآيند. اينان در صورت برخورد با کوچکترين مانعى آماده برداشتن از فراروى خود حتى با انقلاب نيز مىباشند. رشد شهرنشيني، نابرابري، بيکارى و فقر ازعوامل ديگر بىثباتى هستند که در نتيجه رشد و توسعه اقتصادى پديد مىآيند.3-رهيافت روانشناختى
نظريات جيمز ديويس و تدگار در اين دسته جاى مىگيرد . اين دسته از تحليلها ،ريشههاى انقلاب را در وضع ذهنى تودههاى مردم بررسى مىکنند. به عبارت ديگر انقلاب تنها هنگامى متحمل است که به وضعيتى از “ ناکامى “ يا “محروميت ذهني” در مقايسه با مجموعهاى از خواستهها و اهداف که انتظار داشتهاند وارد شوند. منابعى که مىتوانند چنين وضعيت ناکامى يا محروميت را ايجاد کنند نوسازى وشهرى شدن ، شکستهاى اقتصادى کوتاه مدت( ديويس) و يا انسداد سيستماتيک فرصتهاى اقتصادى يا سياسى براى گروههاى ذىنفع اقتصادى يا اخلاقى (گار) تئورى محروميت نسبى را پايهريزى کرده است که مهمترين نظريه روان شناختى براى تبيين انقلاب است.4 -رهيافت سياسى
در رهيافت سياسى چپگرايانه ، مارکسيستى و خطى مور ،وقوع انقلاب براى توسعه و نوسازى جامعه لازم است. اساسا صنعتى شدن و توسعه اجتماعى واقتصادى جوامع تنها از طريق انقلاب ممکن خواهدبود. در نتيجه براى نوسازى وقوع يکى از انواع سه گانه انقلابات يعنى انقلاب سرمايهداري،انقلاب از بالا وانقلاب دهقانى گريزناپذير است واين امر به اين دليل اتفاق مىافتد که يکى از مهمترين ويژگىهاى دو ساخت اجتماعي، شيوه استثمار مازاد تجارى واقتصادى طبقات توليد کننده و زيردست توسط طبقه حاکم به منظور انباشت سرمايه است. اگر در شيوه استثمار مازاد اقتصادى مىگردد رشد و گسترش کشاروزى تجارى است که باعث انباشت سرمايه مىگردد.همانى که خود عامل اصلى و بنيادين در توسعه ونوسازى است . نوسازى که صرفا از طريق انقلاب امکانپذير مىشود. روى آوردن طبقه سرمايهدار به کشاورزى تجارى باعث انباشت سرمايه در دست اين طبقه ونوسازى وانقلاب از نوع بورژوايي(سرمايهداري) ، روى آوردن طبقه سرمايهدار و دولت به چنين امرى باعث نوسازى و انقلاب از بالا( محافظهکارانه) و روىآوردن دولت به اين مهم باعث نوسازى وانقلاب دهقانى مىگردد. نظامهاى سياسى پس از اين انقلابات به ترتيب عبارت خواهند بود از نظامهاى دموکراتيک،فاشيستى و کمونيستي. انقلاب بورژوازى با قدرت گرفتن و برترى بورژوازى در مقابل اشرافيت زميندار ، قدرت مطلقه پادشاهى و دهقانان صورت مىگيرد . در انقلاب بورژوازى عقيم ،بورژوازى آنقدر قدرت نمىيابد که بتواند با ساير نيروها از جمله مهمترين آنها يعنى اشرافيت زميندار غلبه کند و درانقلاب دهقانى نيز به دليل عدم توفيق اشرافيت زميندار به وارد شدن در مرحله کشاورزى تجارى و بازشدن پاى سرمايهدارى به روستاها،اين دو داراى ضعف هستند واين تودههاى دهقانى هستند که عليه اشرافيت زميندار و پادشاهى برخواسته وانقلاب مىنمايد.5 - رهيافت سياسى - جامعه شناسانه
اين مقوله آخرين حلقه از حلقات نظريات انقلاب و در نتيجه به نوعى تکامل و تکميل کننده نظريات پيش است . چارلزتيلى و تدااسکاچپل نظريهپردازان شاخص اين جريان هستند. بهطور مثال تيلى جامعهشناسى است که آشکارا رهيافت خود در تبيين انقلاب را سياسى مىداند.البته رهيافت او با توجه به محوريت قدرت سياسى در نظريهاش قطعا سياسى است ولى روشهاى پردازش او به قدرت سياسى از رشته جامعهشناسى الهام مىگيرد و در نتيجه رهيافت او را به يک رهيافت سياسى جامعهشناسانه تبديل مىکند. او انقلاب را بهعنوان يک پديده خردسياسى - اجتماعى درچارچوب کلان دگرگونىهاى اجتماعى مطالعه مىکند.مدل او در اين مطالعه شيوه عمل جمعى و يا بهطور خاص چگونگى مبارزه سياسى است. تيلى الگوى بسيج را براى تبيين چگونگى شکلگيرى عمل جمعى که در کانون توجه وى براى پژوهش در مورد انقلاب قرارداد مطرح مىکند. متغيرهايى که در اين الگو تجزيه و تحليل مىشود عبارت از:-1 منافع -2 سازمان-3 بسيج -4 عمل جمعى -5 فرصت
درالگوى تيلى مدعيان گروههايى هستند که منابع خود را براى نفوذ در دولت وحاکميت سياسى به کار مىگيرند. تيلى معتقد است که وضعيت انقلابى زمانى در يک جامعه پديد مىآيد که به هرعلت حاکميت واحد ازبين برود و چند مدعى حاکميت درجامعه به وجود آيد.
انقلاب اسلامى ايران و تجديد نظر در نظريات
به طورمثال تدااسکاچپل نظريهپرداز و استاد برجسته دانشگاه کمبريج که از چهرههاى شاخص تجديدنظر کنندگان در تئورى خويش مىباشد پيرامون انقلاب ايران تصريح مىکند:
“ اين انقلاب قابلتوجه ،همچنين مرا وادار مىسازد تا به درک خود در قبال نقش بالقوه و محتمل سيستمهاى عقايد و ادراکهاى فرهنگى در شکل بخشيدن به کنشهاى سياسي، عمق و وسعت بيشترى بخشم .”
يا اينکه درجاى ديگر درمورد ريشههاى انقلاب ايران اين چنين اظهار نظر مىکند:
“ اگر در واقع بتوان گفت که يک انقلاب در دنيا وجود داشته که بهطور عمدى و آگاهانه توسط يک نهضت اجتماعى تودهاى ساخته شده است تا نظام پيشين را سرنگون سازد، بهطور قطع آن انقلاب،انقلاب ايران عليه شاه است ،... انقلاب آنها ( مردم ايران ) صرفا نيامد بلکه به صورت آگاهانه و منطقى ساخته شد. علىالخصوص در مراحل اوليه آن يعنى سرنگون ساختن رژيم سياسى قبل ...”
ميشل فوکو نيز از جمله فيلسوفان و روشنفکران شهير فرانسوى است که نظرياتش در عرصه رهيافتهاى فرهنگى جزء شاخصترينهاست. وى درمورد روح انقلاب اسلامى ايران جملات پر محتوايى که به برخى از آنها در ادامه اشاره گذرايى خواهيم داشت:
“ ايرانيان با قيامشان به خود گفتند و اين شايد روح قيامشان باشد ما که بهطور قطع بايد اين رژيم را تغيير دهيم و از دست اين آدم خلاص شويم. بايد کارکنان فاسد را تغيير دهيم. ما بايد همه چيز را در کشور اعم از تشکيلات سياسى ، نظام اقتصادى و سياست خارجى تغيير دهيم اما بويژه خودمان راتغيير دهيم . بايد شيوه بودنمان و رابطهمان با ديگران ،با چيزها ، با ابديت، با خدا و ... کاملا تغيير کند و تنها در صورت اين تغيير ريشه در تجربهمان است که انقلابمان ،انقلاب واقعى خواهد بود...”
“ انتخاب وتصميم تعيين کننده براى نهضت که توانست به نتيجهاى نادر در قرن بيستم نايل آيد اين بود که يک ملت بدون سلاح به صورت همگانى و به تامه قيام کرد و با دستان خالى يک رژيم کاملا قدرتمند را سرنگون کرد. شايد اهميت تاريخى به اين نکته برنگردد که با فلان الگوى انقلابى شناخته شده و مشهور تطابق دارد يا نه “ولى اهميت آن بيشتر به امکانى مربوط مىشود که دادههاى سياسى خاورميانه و در نتيجه آن توازن استراتژيک جهانى را متحول ساخت و تحت تاثير قرار داد. ويژگى منحصر به فردى که تاکنون منبع قدرت انقلاب محسوب مىشد و مىتواند در ادامه تبديل به قدرت گسترش، صدور و انتشار آن نيز شود. در واقع اين انقلاب همچون يک حرکت و نهضت اسلامى مىتواند کل منطقه را به آتش بکشد و رژيمهاى باثبات کمتر را براندازد و رژيم باثباتتر را نگران سازد...”
با توجه به اين گفتهها و با در نظر گرفتن رهيافت فرهنگى بايد به اين مسئله نيز اشاره کنيم که دقيقا از فرداى انقلاباسلامى ايران است که به دليل ماهيت کاملا متفاوت اين انقلاب با ساير انقلابهاى عصر جديد، نقش برجسته، گسترده و همه جانبه اسلام، تشيع و فرهنگ مذهبى در آن بسيارى از متخصصان انقلاب، ايران شناسان و انديشمندان علوم انسانى و اجتماعى براى تبيين چرايى و چگونگى انقلاب به سراغ رهيافتى مىروند که بتوانند ابعاد جديد و بىسابقه اين انقلاب نوظهور را تبيين نمايند. امورى نظير نقطه عزيمت انقلاب، کانونهاى انقلاب، شعارهاى انقلاب، رهبرى انقلاب، نقاط عطف زمانى انقلاب، اقشار و طبقات پيشرو در انقلاب، ادبيات و گويش انقلاب و سبک مبارزه انقلابيون آنها را به ماهيت صددرصد مذهبي، اسلامي، تشيعى و در نتيجه فرهنگى اين انقلاب رهنمون مىساخت. هنگامى که اجزاء، روندها، اتفاقات و نقاط برجسته انقلاباسلامى را مورد مداقه جهانى قرار مىدهيم به خوبى اين مسئله را درمىيابيم که چرا اکثر تحليلگران ماههاى نخستين براى توضيح چرايى و چگونگى اين انقلاب، ناخودآگاه به سراغ فرهنگ جامعه ايران و خصوصا فرهنگ مذهبى اين جامعه مىروند که بخش اعظم فرهنگ مردم اين کشور را تشکيل مىدهد. آنان درصدد برمىآيند تا دريافته و نشان دهند که چه عناصرى در فرهنگ شيعى ايرانيان و چگونه باعث خلق چنين انقلابى گرديد. در واقع مىتوانيم بهعنوان جمعبندى و کلام آخر به اين مسئله اشاره کنيم که حرکت امام خمينى (ره) و قيام جاودانه ملت ايران پديدهاى را در تاريخ جهان رقم زد که تئورىپردازان و نظريهسازان سياسى و اجتماعى غربى بعد از گذشت سه دهه همچنان دچار نوعى سردرگمى و تشتت در تحليل و دستهبندى علل وقوع و پيامدهاى آن مىباشند. مقولهاى که هر روز پيچيدگى جديدى از آن آشکار مىشود و انديشمندان و متفکران معاصر را با پرسشهاى نوينى روبرو مىکند.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}